بیست و هشت
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
۱۲:۳۶:۴۳
نظرات (0)
حس میکنم دارم دیوونه میشم. نمیخوام بگم چیز جدیدیه ولی انگار هر دفعه از دفعه قبلی بیشتره. دیروز حالم خیلی خراب بود. یچیزی میگم یچیزی میشنوید. چند برابر حدی که باید قرص خوردم که بخوابم (یا ایشالا بمیرم) که هیچکدوم اتفاق نیفتاد. نه البته میدونستم نمیمیرم. و الان نمیدونم چی واقعیه و چی نیست. امروز فقط منتظر بودم قرصا اثر کنه. یکم روبلاکس بازی کردم. چیز دیگه ای یادم نمیاد. ممکنه کارهای دیگه هم کرده باشم. نمیدونم ساعت چند بود که بیدار شدم. شاید دو یا سه. دیدم رفیق امریکاییم پیام داده که داره برای بازی گروه جمع میکنه و از منم دعوت کرد. گفتم دستت درد نکنه. شاید بازی باعث بشه بخوام کمتر شر خودمو از زمین کم کنم. نمیدونم. بعدش یا شاید هم قبلش قالب اینجا رو نوشتم. و همین. چیزهایی که تو ذهنمه متعفن و تهوع آوره و من توی این منجلاب تنهام.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]